بِرنهارت جی. اِسکروتسکی در کتاب انرژی — که حاصل همکاریِ او با چند نویسندهی دیگر است — مینویسد: «علم، هنر، دین و فلسفه را چهار دستاوردِ بزرگِ ذهنِ آدمی نامیدهاند… آنچه در علم و فلسفه و هنر و دین مشترک است، تلاشیست برای یافتنِ مفهومِ جهانِ گرداگردمان. هر یک از آنها به دنبال همین هدف هستند، منتها با راهها و نتایج گوناگون.»
البته گفتاوردِ پیشین در نظر کسانی که در پارادایمی خدامحور میاندیشند ناراست جلوه میکند چون آنها معتقد اند که حقایقِ دینی از عالَم غیب و به برکتِ انسانهایی برگزیده به مردم منتقل شدهاند و صرفاً برساختهی ذهن بشر نیستند. اما اگر از روی تسامح تقسیمبندیِ مزبور را بپذیریم و بر همان اساس در اوضاعواحوالِ کنونیْ اندکی عمیق شویم، درمییابیم که بسیاری از ساکنان کرهی خاکی در گردابِ علم و مجموعه قوانین و قراردادهایش فرو گرفته شدهاند. کمی اگر در دنیای بیرون و درونمان باریک شویم خواهیم دید که دوروبرمان پر است از ابزارهای تکنولوژیک، وسایلومصالح شیمیایی و فرآوریشده. و ذهنِ بسیاریمان هم انباشتیست از دادههای کمّی و فکتهای درستونادرستِ علمی.[۱]
کسی منکر توانمندیها، رهآوردها و مزیتهای بیبدیل و شگفتآورِ علم و تکنولوژی[۲] نیست. انتقاد اصلی ناظر بر نگاهِ صرفاً پوزیتیویستی به هستی و پدیدههایش است. نگاهی که میگوید: هر آنچه در آزمایشگاهها به اثبات نرسد و با مترومعیارهای علمی جور درنیاید، لاجرم پذیرفتنی نخواهد بود. شماری از انسانها چنین میپندارند که علم یکسره تردیدناپذیر است و بهتنهایی میتواند مسیر پرفرازوفرودِ زیستن را بر ما هموار سازد و پرده از رازوارگی و حقایقِ ریزودرشتِ جهانِ هستی برکِشد. البته چنین باور و نگاهی جای شگفتی ندارد چون واقعیت این است که ما طی قرنها مسیری را پیمودهایم که خواهناخواه به علمپرستی و تکنیکزدگی ختم شده است. از این هم بغرنجتر: به باور هایدِگِر تکنولوژی به خاطر تلقیِ نادرستِ ما از آن به ابزاری افسارگسیخته تبدیل گشته است.
بد نیست برای روشنتر شدنِ وضعیتِ بغرنجمان فرض کنیم که تمامیِ ساکنان کرهی زمین زیرِ یک سقف و در خانهای با چهار اتاق میزیند: یک اتاق دربردارندهی دستاوردها، بینشها و کتابهای فلسفی است؛ اتاق دیگر هنر، دیگری دین و آن دیگری هم علم. خبر ناگوار اینکه اغلب انسانها — دانستهوندانسته — در اتاق علم محصور اند و از وجود دیگر اتاقها بیخبر، و یا حتی بدتر: نسبت به بودنشان بیاعتنا. آنها اغلب در همان چارچوب تنگ و بسته روزگارشان را سپری میکنند شاید با این تصور که همهی گرهها به دست علم باز میشود. بسیاریشان پیشرفتها و کشفهای علمی را جریانی متحد و پیشرونده و بیخلل میپندارند در صورتی که — مثلاً — به گفتهی هانری پوانکاره: «فیزیکِ نو در وضع آشفتهای است، قواعد خود را از نو میسازد و درست نمیداند که در کجاست.»
البته ساکنان این منزلگاه میتوانند (و باید) بین اتاقها رفتوآمد کنند و از هر یک توشهای بیندوزند اما چنانکه پیشتر هم گفته شد تبِ زمانه و باورداشتهای آنها چنین نیاز و انگیزهای را درشان برنمیانگیزد. در روزگاری که به گفتهی آلبر کامو مردم به دین گوش نمیسپارند و در زمانهای که به باور ویل دورانت فلسفه دیگر محبوب نیست هنر میتواند راه نجاتی باشد برای انسانهای گرفتار آمده در اتاق علم. منظور از راه نجات در اینجا، همان رهاییِ از بندهای علم و علمپرستی است ورنه نگاهِ غایتشناسانه به هنر و هم انتظارِ «رستگار»کردن/ شدنِ انسانها به یاریِ آن خیالِ خاماندیشانهای بیش نیست. هنر این پتانسیل را دارد که دریچهی تازهای را به روی انسانها بگشاید، آنها را ولو برای لحظاتی از دنیای علمزده برهانَد و سرخوش از تماشا و شنیدن و خواندنِ موضوعها و منظرهایی دگر کند. فرای این هنر میتواند پیامآورِ بینشها و داشتههای دیگر اتاقها شود و حقایقی «غیرعلمی» را بازتاباند. وجهی یا جلوهای از حقایق از دریچهی نگاهِ شخصیْ به نام هنرمند. کسی که در عرصهی هنر فعالیت میکند و متن/ اثری را میآفریند (خواه صنعتگر بنامیماش و خواه هنرمند)، گشایشگرِ پنجرهای تازه به روی مخاطبان و گسترانندهی افقِ دیدِ آنهاست. لازمهی این امر البته این است که خودِ هنرمند هم پیشتر به دیگر اتاقها سرک کشیده و دستکم چیزکی اندوخته باشد.
[۱] معرفتشناسان این قضاوتِ شتابزده را بر نگارنده خواهند بخشید. چون اینجا مجالی برای پرداختن به معرفتشناسی نیست و هم البته توان محدود نگارنده نیز مزید بر علت شده است.
[۲] ایندو (علم و تکنولوژی) را نباید یکی انگاشت. بر خلاف تصور رایج، علم ابزاری برای تولید کالا نیست بلکه راهیست برای تفسیر و شناختِ اصولِ کلیِ حاکم بر جهان. ساختن اسباب و آلات، در حیطهی تکنولوژی است حیطهای که برای تحقق اهدافاش از دانش علمی مدد میگیرد. شماری از دانشورانْ تکنولوژی را یکی از شاخههای عمدهی علم دانستهاند.
پیشتر در فصلنامهی فرهنگی هنری اِستارباد منتشر شده است.