یادگیری با اَعمال شاقّه
اگر مسئولان دست نجنبانند، تا چندی دیگر سینما بهمنِ گرگان رقیب سرسختِ سوناهای این شهر میشود و خیلیهاشان را از میدان به در میکند. سقف فرسوده و صندلیهای بدقواره و کژ و کوژش یک طرف، سیستم گرمایشی و سرمایشی همیشه معیوباش یک طرف. سینما بهمن در فصل تابستان جان میدهد برای وزنکمکردن در کوتاهترین زمان ممکن.
با خودم عهد بسته بودم که دیگر به آنجا پا نگذارم، مگر در یک صورت: مسئولانِ امر، دستی به سر و رویش بکشند (که بعید به نظر میرسد. اصلاً با وجود سینما عصر جدید و کاپری، کی میرود بهمن؟!) اما بالأخره عهدم را زیر پا گذاشتم و پس از سالها، و از سر کنجکاوی و علاقه سری به آنجا زدم و در کارگاهِ «از ایده تا تولید» شرکت کردم. این کارگاهِ یکروزه با همکاری حوزهی هنری استان گلستان و با حضور دو تن از چهرههای شناختهشده و فعالِ سینمای کشورمان، به بهانهی برپایی دهمین دورهی جشنوارهی بینالمللی فیلم ۱۰۰، شنبه هفدهم مردادماه برگزار شد. در دو پارت: ۱۱ تا ۱۳ و ۱۶ تا ۱۹ .
به همان دلیلی که پیشتر اشاره کردم فقط در پارت اول حاضر شدم و عطایِ باقی را به لقایش بخشیدم. بنابراین، متن پیشِ رو نیمچهگزارشیست از بخش اولِ کارگاه مزبور.
در ابتدا یکی از دستاندرکاران پشت میکروفن رفت و پس از «سخندوانی»، از مهمانها دعوت کرد روی سِن بیایند. بهنام بهادری (فیلمساز و مبدع جشنواره) آغازگر بود و مختصری دربارهی تاریخچهی جشنواره سخن گفت و خیلی زود بلندگو را به هادی مقدمدوست (نویسنده و کارگردان) سپرد. مقدمدوست برای شروع از حاضران خواست یکیدو مورد از ایدههایشان را رو کنند و در ادامه، از تجربههای شخصی و دشواریهای تبدیل ایده به فیلمنامه بگویند. پیدا بود که میخواهد شرکتکنندگان را به تعامل و مشارکت در کارگاه ترغیب کند که انصافاً هم خوب از عهدهاش برآمد. او بعد از شکستن یخ مجلس پرسشهای جزئیتری را مطرح کرد و کوشید بر اهمیت مواد و مصالح اولیه (یا به قول خودش «مدخلهایی برای شروع») تأکید کند. مثلاً دربارهی رویدادهای روزمرهای که چند روز گذشته نظرمان را جلب کردهاند، پرسید. و یا، از آدمهای جالب و خاصِ دوروبرمان که میشناسیم. و همینطور، صداها و تصویرها و احساسهایی که در خاطرمان مانده و بر ذهنمان حک شدهاند.
مقدمدوست عنوان کرد که فیلم (به بیان ساده) از صدا، تصویر و حرکت، هر سه، تشکیل شده است و ما باید برای گردآوری مصالح به هر سهی آنها توجه کنیم و به کوچکترین و جزئیترین محرکهای اطرافمان حساس باشیم (مثلاً به صداهای زیر و بم و بهظاهر بیاهمیتی که میشنویم، مکانها و فضاهایی که در آنها حضور مییابیم، عناصرِ متحرکِ جذاب و…).
بهادری و مقدمدوست در حین پیشنهادها و توصیههایشان دربارهی چهگونگی و یافتن ایده و پرورش آن، گریزی هم به جشنوارهی فیلم ۱۰۰ زدند و فیلمهای کوتاه را آسیبشناسی کردند. بهادری گفت: کافیست فیلمی در جشنواره جایزه بگیرد و بر سر زبانها بیفتد، سال بعد انبوهی از سوژههای مشابه برای گزینش و ارزیابی به دستمان میرسد… مقدمدوست هم در تکمیل صحبتهای بهادری به معضل دیگری اشاره کرد: اغلب فیلمسازان، خود را به پنهانسازیِ چیزی در ابتدا و افشاسازیاش در انتها، مقید میکنند. این از نقاط ضعف بسیاری از فیلمهای کوتاه است (هر دو، نقل به مضمون).
برای حسن ختام چند نمونه از توصیههای مقدمدوست را تیتروار میآورم:
- لحظاتی را که از نظر عاطفی تحت تأثیرتان قرار میدهند، به چنگ آورید و کشفوضبط کنید.
- فیلمنامهنویس بیش از آنکه بر تخیلاش تکیه کند باید نظارهگر باشد. مشاهدهگری، یکی از راههای فرار از کلیشه است. دقیقتر و عینیتر به پیرامونتان بنگرید.
- فکرکردن به کلیشهها باعث میشود حاصل مشاهدههایتان خیلیخیلی ناچیز باشد.
- درس حقیقیِ هر فیلم خوب، همانا مشاهدهگریِ سازندگاناش است.
- روی مسئلهها و دغدغههایتان تمرکز کنید و به آنها بپردازید. به احساساتی که سراغتان میآیند بیشتر توجه کنید.
- از تصویرها و صداهای اطرافتان و همچنین آدمها و اتفاقهایی که برایشان میافتد، غافل نباشید.
- داشتهها و اندوختههایتان را طبقهبندی کنید: شخصیتها جدا، صداها و تصویرها جدا.
پیشتر در نشریهی فرهنگی هنری آدمبرفیها منتشر شده است.
۲ دیدگاه
Like
هووومم